بزرگ و بزرگ و بزرگتر
سلام جوجه دوست داشتنی من. خاله جون امروز بعد از مدتها اومدم سروقت وبلاگت که به روزش کنم و کلی واست مطلب نوشتم که این اینترنت نامرد قطع شد و همه مطالب من به فنا رفت حالا فکرشو بکن که من باید دوباره از اول فکر کنم و مطلب بنویسم. اما اشکال نداره فدای سرت. خاله جون این روزها که تو بزرگتر شدی و مامانت پیرتر منم از دیدن هر دو تون لذت میبرم. مامانت همچین باتجربه شده که نگو و نپرس. خودش نمی دونه که هر روزی که میگذره صبورتر و باحوصله تر از قبل شده و روش زندگیش به کلی تغییر کرده. قبلا شاید به خاطر خودش کاری رو می کرد اما الان به خاطر تو از دلش میگذره و من به نظرم این بهترین راه برای ساخته شدن آدمهاست. چون هیچ کس دیگه ای توی زندگی وجود ندا...
نویسنده :
مامان طلا
11:52